دفتر خاطرات

خاطرات دختری از جنس شیشه که بین عقل و احساس مونده و ترجیح میده گذر زمان همه چی زندگیشو مشخص کنه!

دفتر خاطرات

خاطرات دختری از جنس شیشه که بین عقل و احساس مونده و ترجیح میده گذر زمان همه چی زندگیشو مشخص کنه!

شراب تلخ میخواهم...

این چن روز روزای خوبی برام نبوندن تقصیر خودم بود ولی یه تجربه میشه برای بهتر بودن!!! آخرش منو خانومی :دی کار خودمونو کردیمو رفتیم دفترچه دیپلم به کارشناسی گرفتیم! خب چیکار کنیم؟ خدا گفته اگه یه در به روتون بسته شه(دقت کنین:دی) یه در دیگه به روتون باز میکنم!!! این کنکوره همون در مذکورس که خدا گفته :دی، خب وقتی در بازه دیگه حیای گربه کجاس؟؟؟:دی، الان دقیقا متوجه شدین من چی میگم؟؟!!! اشکال نداره آخه خودمم نفهمیدم چی شد!!؟؟؟:دییییی ،اینم بگم که همون دفترچه خریدنمونم یه پروسه مهم بود!! در موقه ایی که هیچگونه دفترچه ایی پیدا نمیشد ما داشتیم دنبال دفترچه برا خانومی میگشتیم!!فک کن!! اینقد ترسیده بودم از اینکه دفترچه گیرش نیاد،اونوق کی منو همراهی کنه؟؟:دی،ولی بالاخره گیرش اومد،هووووووووووورا:دی، فعلا که مهلت ثبت نام از 7 به 15اسفند تمدید شد، میدونید که ما دقیقا باید روز آخر همه کارامونو بکنیم!! این جزو خصوصیاتمونه!!:دی ،  

توی این پیام بازرگانیای تی وی یه تبلیغ درمورده adsl نشون میده، طرف به دوستش میگه کجایی هی میزنگم خونتون؟ دوستش میگه نت بودم، بش میگه دیگه کسی با دایال آپ کار نمیکنه!!بعد تصویر آدمای اولیه رو نشون میده!! ینی من الان انسان اولیه م؟؟؟:دی

خیلی اتفاقی یه فیلم خارجی دیدم ولی اینقد به نظرم هیجانی اومد که نشستم همشو دیدم!! هندی بود اسمشم "گل" بود ، داشتم فک میکردم همه پیشرفت کردن اونوق ما...

خیلی وقته که دیگه هیچ سریالی رو دنبال نمیکنم ، الان که بیکار شدم همکار مامانه شدم :دی، توی روز مامانه کنترل تی وی دسشه هی کانال عوض میکنه تا بالاخره به یه فیلم برسه!!:دی ، منم دیگه میشینم ور دسش:دی، این چن شبه نشسم فیلم "شب میگذرد" کانال 5 رو دیدم ، با ذوق و شوق همه شو دیدم فقط دعا میکردم آخرشو خراب نکنه ولی...نمیدونم این چه علاقه ایه که باید حتما آخرشو گنگ بسازن!!! ):

اینم بگم یه کتاب گرفتم به نظرم کتاب خیلی خوبیه در مورده چگونگی زندگی کردن،فک کردن و... هستش ،حرفای یه استاد پرآوازه ی هندی بنام اُشو  !! توی پست بعدی دربارش مینویسم.

پ.ن:جمله عنوان پست یه تیکه از شعر حافظ هستش!!! ربطی به ش.راب خوردن نداره :دی

دیروز...

دیروز روز خوبی بود..خب معلومه روزی که با دوستم باشم اون روز جزو روزای خوب زندگیمه!!! صب رفتیم یونی به امید اینکه با مدیر گروهمون درباره وضعیت درسیمون حرف بزنیم ولی اینقده شلوغ بود و دقیقا از شانس خوب ما!!!! فقط گروه کامپیوتر اینقد شلوغه و بقیه گروهها کلا تخمه میشکونن!!:دی ، خلاصه بعد از کلی انتظار نتونسیم صورت مبارکشونو ببینیم!!اینکه میگم صورت مبارک!! برا اینه که دوستم خیلی به ایشون ارادت داره و کلا خوشش میاد از با کلاسی ایشون !! :دی ، مگه نه؟؟، خلاصه بدونه اینکه به نتیجه ای هم برسیم ، راه اومده رو برگشتیم!! کی گفته ما ضایه شدیم؟؟ نههههههههه!!:دی ، عصر هم برا اینکه به دوستم قول داده بودم که برم خونشونو ویندوز کام رو عوض کنم ، باز هم پیشش بودم و بعد از نصب ویندوز ، رفتیم زیر پل که یه چن قطره آبی از زیرش رد میشه :دی ، آخه هر سال هی آبش کمتر میشه!!:دی ، کلا من عاشق خیره شدن به آب جاریم!!  انگار یه آرامشی بهم میده!! ، یه کلی هم از این لواشک های ترشو چیپس و...  تا جایی که میتونسیمو نفس یاری میکرد :دی،خوردیمو بعدشم بلند شدیم رفتیم پیاده روی!!! کلا تریپ مثبتیم !!! :دی  

روزای بعداز گرفتن فوق دیپلم به سختی میگذرن،کنکور کادانی به کارشناسی آزاد هم قبول نشدم،البته مرض از خودمه!!:دی چون هیچی نخونده ،انتظار دارم دربیام اونم انتخاب اول :دی ، خب فک میکنم یه خورده توقعم بالاس؟؟ها؟؟:دی

هنوز بی هدفم… نمیدونم حتی فردام چی میشه!!! حیفم میاد الکی داره روزای عمرم میره!! ):

شروع خاطرات...

سلام ...قراره اینجا بشه یه دفتر خاطرات که همه روزای خوب و بدم توش ثبت بشه!!! نمیدونم روزای خوبم بیشتر میشن با بدم !!!! امیدوارم یه روزی وقتی خواستم به پشت سرم نیگا کنم و دفتر خاطراتمو مرور کنم ، روزای خوبم با رنگای شاد بهم چشمک بزنن و من با رضایت از عمر سپری شده ، چشامو رو به این دنیا ببندم...